استراتژی در سطح سازمانی یک برنامه منسجم و بلند مدت برای پر کردن شکاف بین واقعیتهای امروز محیط کسبوکار..
استراتژی در سطح سازمانی یک برنامه منسجم و بلند مدت برای پر کردن شکاف بین واقعیتهای امروز محیط کسبوکار و آینده مطلوبی است که یک کسبوکار به دنبال آن است. محیط کسبوکار امروزی محیط بی ثبات، همراه با عدم اطمینان و پیچیدهای است. استراتژی به دنبال آن است تا سازمان را در چنین فضای متلاطمی هدایت کند و به سرانجام مطلوب برساند. در این مقاله به دنبال آن هستیم تا این مفهوم مهم را روشن سازیم و شما خوانندگان محترم را با آن آشنا کنیم. ریشههای نظامی و کسبوکار مفهوم استراتژی بخش اعظم این مقاله را تشکیل میدهد. همچنین در این مقاله تعاریف مختلف این مفهوم از دیدگاه عالمان این حوزه نیز مطرح میگردد.
تاریخچه کسبوکارِ استراتژی
«جنگل استراتژی» (Strategy safari) نوشته «مینتزبرگ» (Mintzberg)، «آلستراند» (Ahlstrand) و «لمپل» (Lampel) یک بررسی جامع از رویکرد دانشگاهی و تجاری در مورد این مفهوم است. این کتاب تنوع گرایشها در مدیریت استراتژیک را نشان میدهد. این نویسندگان ده مکتب را در سه گروه دستهبندی میکنند: 1) مکاتب تجویزی (شامل مکاتب طراحی، برنامهریزی و موقعیتیابی است)؛ مکاتب توصیفی (شامل مکاتب کارآفرینی، شناختی، یادگیری، قدرت، فرهنگی و محیطی است) و مکتب ترکیببندی که توسعه مدیریت استراتژیک را نشان میدهد و ترکیب بین مکاتب دیگر است.
«مایکل پورتر» (Michael Porter) کتاب «استراتژی رقابتی» (Competitive Strategy) را در سال 1980 منتشر کرد. وی استدلال میکند تنها دو نوع مزیت رقابتی وجود دارد که سازمانها میتوانند داشته باشند: هزینه پایین یا تمایز.
این دو مزیت، سه نوع استراتژی را به وجود میآورند: 1) رهبری هزینه؛ 2) تمایز؛ 3-الف) تمرکز بر هزینهها و 3-ب) تمرکز بر تمایز. پورتر همچنین از اصطلاح «گروه استراتژیک» یا «خوشه» برای توصیف مجموعهای از شرکتها در یک صنعت استفاده میکند که اهداف مشابهی را دنبال میکنند و استراتژیهای مشابهی برای دستیابی به آنها دارند.
«استراتژی اقیانوس آبی» (The blue ocean strategy) کتابی است در مورد موفقیت کسبوکار است که توسط «کیم» (Kim) و «موبورگن» (Mauborgne) در سال 2005 نوشته شده است. نویسندگان این کتاب معتقدند که یک سازمان میتواند با ایجاد تقاضای جدید مصرفی در فضای بازار جدید که به عنوان «اقیانوس آبی» تعریف میشود، رشد و سودآوری داشته باشند؛ به جای اینکه با سایر سازمانها بر سر مشتریان موجود در صنعت فعلی رقابت کنند.
تعریف استراتژی
استراتژی به عنوان علم و هنر آرایش نیروها در جنگ تعریف میشود. اینکه چگونه باید یک نبرد را هدایت کنیم، یک مسأله تاکتیکی و اینکه آیا باید یک نبرد را آغاز کنیم یک موضوع استراتژیک است.
این اصطلاح و درک آن با تغییر و پیچیدگی محیط کسبوکار تغییر میکند. تعاریف مختصری از این اصطلاح ارائه شده است و آن را میتوان به صورتهای ذیل تعریف کرد:
1) روش تعیین اهداف بلند مدت سازمان و برنامهریزی فعالیتهای آن در حوزههای دارای اولویت و متناسب با منابع سازمان؛
2) برنامهریزی برای تعیین وظایف اساسی بلند مدت سازمان، انجام دورههای اقدام و اطمینان از تخصیص منابع لازم برای اجرای اهداف؛
3) تمایل سازمانها هنگام پیگیری اهداف خود با در نظر گرفتن فرصتها و تهدیدهای محیط خارجی و همچنین با قابلیتها و پتانسیلهای خاص خود؛
4) روش پاسخگویی به تغییرات محیط خارجی و داخلی سازمان؛
5) روش تعیین اهداف شرکتی، کسبوکار و وظیفهای.
6) روش توسعه مزیت رقابتی اصلی برای سازمان؛
7) ارزیابی روشهای جایگزین برای دستیابی به اهداف آرمانی و عملیاتی انتخاب شده و
8) دورهای که سازمان ضمن پیگیری اهداف خود و با در نظر گرفتن فرصتها و تهدیدها در محیط خارجی و همچنین قابلیتها و پتانسیلهای خاص خود انتخاب میکند.
به طور کلی میتوان تعریفی را که «مینتزبرگ» ارائه میدهد میتوان به عنوان تعریفی جامع در نظر گرفت. بر اساس نظر وی، استراتژی عبارت است از:
o برنامهریزی، هدایت، اقدامات و نیت
o مانورهای مورد نظر برای فریب رقبا
o الگوهای سازگار رفتار
o موقعیتیابی برندها، محصولات و واحدهای کسبوکار
o دورنما به عنوان راهنمای اقدامات آتی.
در ادامه به صورت مفصل هر یک از این پنج عنصر شرح داده شده است:
استراتژی به عنوان برنامه (Plan)
برنامه چیزی است که اکثریت قریب به اتفاق مدیران با آن آشنایی دارند. برنامه مجموعه اقداماتی است که قصد انجام آن را دارید یا مجموعهای از دستورالعملها است که آن را پیگیری میکنید. هدف برنامه آن است تا شما را از جایی که اکنون هستید به جایی که میخواهید باشید برساند.
برنامه معمولاً همان چیزی است که بلافاصله وقتی افراد به فکر طراحی استراتژی میافتند به ذهن خطور میکند. همچنین، این رویکرد به امور روزمره، فعالیتهای مختلف و نحوه مدیریت کار فردی و تیمی میپردازد. به طور کلی از این منظر، استراتژی یک برنامه متحد، جامعه و یکپارچه است که برای اطمینان از دستیابی به اهداف اساسی سازمان طراحی شده است. برنامه به عنوان پایه استراتژی سازمانی است. با این حال، به خودی خود کافی نیست. بنابراین نیاز است تا با استفاده از سایر رویکردها (مانور، الگو، موقعیت و دورنما) به حداکثر نتایج دست یافت.
استراتژی به عنوان مانور (Ploy)
مانورها به فعالیتهایی گفته میشود که فعالانه به اقدامات دیگران وابسته است. مانورها تاکتیکهای خاصی هستند که به دنبال آن هستند تا اقداماتی را انجام دهند تا بر رقبا برتری یابند یا موقعیتشان را بر هم بزنند. شرکتها میتوانند از طریق ترفندهایی برای تأثیرگذار بر رقبا مانند دلسرد کردن آنها، اخلال در کار آنها و ممانعت از آنها پیشی بگیرند. مانور میتواند در کنار یک برنامه مورد استفاده قرار گیرد و به شرکتها کمک کند تا در حالی که استراتژی را طراحی میکنند به محیط خود و سایر فعالیتهای درون آن توجه نمایند.
استراتژی به عنوان الگو (Pattern)
تعریف استراتژی به عنوان یک برنامه و مانور کافی نیست. نیاز است که رفتارهای خود را نیز بررسی کنیم؛ زیرا نتیجه حاصل از استراتژی ناشی از برنامه یا مانور نیست و از اعمالی است که هر روز انجام میدهیم. استراتژی به عنوان الگو به دنبال بررسی این موضوع است که چه نوع الگوهای رفتاری در گذشته برای شما مفید بوده است سپس در مورد اینکه کدام یک از این الگوها را میخواهید ادامه دهید یا تقویت کنید بحث میشود. در واقع برنامه به عنوان یک استراتژی در نظر گرفته شده و الگو به عنوان یک استراتژی تحقق یافته است.
استراتژی به عنوان موقعیت (Position)
موقعیت به طور کلی به نحوه جهتگیری یک سازمان در محیط بازار اشاره دارد. با انجام تجزیه و تحلیل کامل از محیط و فرصتهایی که ارائه میدهد، یک سازمان میتواند از طریق تصمیمات و برنامهریزیهای استراتژیک، توسعه یک مزیت رقابتی پایدار را تسهیل کند. استراتژی به عنوان موقعیت اغلب با سایر رویکردها تداخل دارد و میتواند به همراه رویکردهایی مانند استراتژی به عنوان ترفند و استراتژی به عنوان برنامه بکار گرفته شود.
استراتژی به عنوان دورنما (Perspective)
در حالی که استراتژی به عنوان موقعیت به دنیای بیرونی نگاه میکند، استراتژی به عنوان دورنما نگاه خود را به دنیای درونی معطوف میدارد. مشابه با استراتژی به عنوان الگو که به ظهور استراتژی از رفتار وابسته است؛ استراتژی به عنوان دورنما به شدت روی روشهایی که سازمان قادر به انجام آن است میتواند تأثیر بگذارد. استراتژی به عنوان دورنما به خودی خود ناشی از فرهنگ (مانند شیوههای تفکر) به همراه ارزشها و مأموریت کلی سازمان است. رهبران هنگام برنامهریزی باید از فرهنگ سازمان و نحوه تأثیر آن بر تصمیمگیری و رفتار آگاه باشند.
انواع استراتژی
استراتژیها ممکن است به روشهای مختلفی به وجود آیند. مینتزبرگ انواع مختلف شکلگیری استراتژی را به صورت زیر معرفی میکند.
استراتژیهای برنامهریزی شده و عمدی
استراتژیهای برنامهریزی شده و عمدی از جایی میآیند که اهداف دقیق دارند و به وسیله رهبر به افراد تحمیل میشوند. ویژگیهای کلیدی این نوع استراتژیها مقدار زیاد کنترل برای اطمینان از اجرا در یک محیط قابل کنترل است، با مدیرانی که قادر به تعیین، بررسی و ارزیابی هر گزینه موجود هستند و سپس میتوانند بهترین گزینهها را با توجه به معیارهای عقلانی انتخاب کنند.
سازمانهایی که این استراتژی را بکار میگیرند، باید:
o برای تقبل هزینههای تحلیل رسمی به اندازه کافی بزرگ باشند.
o اهداف عملیاتی داشته باشند.
o در محیطی فعالیت کنند که قابل پیشبینی و پایدار باشد.
o رویکرد سیستماتیک و ساختارمندی برای توسعه داشته باشند.
o اطلاعات داخلی و خارجی را جمعآوری کنند.
o بر تحلیل سیستماتیک تمرکز کنند؛ به ویژه تحلیل هزینه منفعت گزینههای رقیب.
برنامهریزی استراتژیک به عنوان روشی برای آماده شدن برای تغییرات است و جهت سازمان را مشخص میکند. همچنین به سازمان این امکان را میدهد تا فعالیتهای خود را به صورت درونی هماهنگ سازد.
استراتژی نوظهور
بر اساس نظر «مینتزبرگ» استراتژیها میتواند عمدی یا نوظهور باشند یا اینکه بین این دو قرار گیرند. یک هدف شرکتی وجود دارد که با تفسیر آن دنبال میشوند. این هدف معمولاً به طور رسمی نوشته نمیشود اما با گذشت زمان به عنوان بخشی از یک فرهنگ ظاهر میشود. برای مثال از طریق یک رویکرد «بالا به پایین»، فرهنگی از افراد همفکر که دارای ارزشهایی هستند که همزمان بر کیفیت یا فعالیت در سطح بینالمللی شناخته میشوند؛ همچنین در رویکرد « پایین به بالا»، یک فروشنده با مشتری ملاقات میکند. محصول مناسب نیست و نیاز به برخی تعدیلات دارد. فروشنده به شرکت بر میگردد تا تغییرات را اعمال کند. پس از چندین ملاقات با مشتری، سرانجام یک محصول جدید پدید میآید که در نهایت یک بازار جدید را به وجود میآورد. این شرکت مسیر استراتژیک خود را اینگونه تغییر میدهد.
استراتژی فرصتطلبانه
استراتژیها ممکن است از طریق روشهای کارآفرینانه به وجود آیند. یک سازمان ممکن است از تغییرات محیط استفاده کند یا مهارتهای جدید را به روشی فرصتطلبانه تشخیص دهد. در حالت کارآفرینانه، استراتژیسازی تحت جستجوی فعال فرصتطلبی است و در مواجه با عدم اطمینان با جهشهای چشمگیر روبرو میشود. استراتژی با تصمیمات جسورانه قابل توجهی اتخاذ میشود.
استراتژی تحمیلی
استراتژی ممکن است بر سازمان تحمیل شود. برای مثال رکود اقتصادی ممکن است استراتژی کاهش هزینهها و تعدیل نیرو را به سازمان تحمیل کند. همچنین تحولات تکنولوژیک ممکن است باعث شود که سازمان محصولات جدیدی را جایگزین محصولات منسوخ شده نماید.
استراتژیهای تحقق یافته و تحقق نیافته
استراتژی ممکن است تحقق یابد و بنابراین با موفقیت اجرا شود یا ممکن است در عمل شکست بخورد و تحقق نیافته باشد.
سطوح استراتژی
سطوح استراتژی در سه سطح شرکتی، کسبوکار و وظیفهای مطرح میشود. در ادامه به هر یک از این سطوح پرداخته میشود.
استراتژی سطح شرکت
این سطح از استراتژی جهت کلی شرکت را از نظر نگرش کلی نسبت به رشد و مدیریت کسبوکارهای مختلف و خطوط تولید توصیف میکند. استراتژی سطح شرکت ترکیبی از استراتژیهای جهتگیری، تجزیه و تحلیل کسبوکار و استراتژیهای سرپرستی است.
استراتژی سطح کسبوکار
این استراتژی معمولاً در سطح کسبوکار یا در سطح محصول اتفاق میافتد و بر بهبود موقعیت رقابتی محصولات یا خدمات یک شرکت در صنعت خاص یا بخش بازار ارائه شده توسط آن واحد کسبوکار تأکید دارد. استراتژیهای کسبوکار از استراتژیهای رقابتی و همکاری تشکیل شده است.
استراتژی سطح وظیفهای
این استراتژی توسط یک حوزه وظیفهای مانند بازاریابی یا تحقیق و توسعه برای دستیابی به اهداف و استراتژیهای واحد کسبوکار و شرکت با به حداکثر رسانده بهرهوری منابع در پیش گرفته است. این توسعه و پرورش شایستگیهای متمایز برای ارائه یک مزین رقابتی به یک شرکت یا واحد کسبوکار است.
سخن آخر
در این مقاله به ریشههای تاریخی و کسبوکار مفهوم استراتژی پرداخته شد. همچنین تعاریف مختلف استراتژی از دیدگاههای مختلف مطرح و در نهایت تعریف «مینتزبرگ» ارائه شد. استراتژی از دیدگاه مینتزبرگ شامل پنج عنصر برنامه، دورنما، مانور، الگو و موقعیتیابی است. انواع استراتژی شامل استراتژیهای عمدی و برنامهریزی شده، استراتژی نوظهور، استراتژی فرصتطلبانه، استراتژی تحقیق یافته و غیر تحقق یافته و استراتژی عمدی است. همچنین سطوح مختلف استراتژی در سطح استراتژی شرکتی، استراتژی کسبوکار و استراتژی وظیفهای هستند.
این مقاله به دنبال آن بود تا درک جامعی از مفهوم استراتژی ارائه دهد. استراتژی هم به عنوان هدف و هم به عنوان ابزاری در اختیار مدیران کسبوکارها است تا به آنچه که برای سازمانشان مطلوب است دست یابند.
منابع:
Genesis of Strategic management
Strategic management
Essentials of Strategic management
تهیه شده در موسسه سپینود شرق
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به موسسه سپینود شرق می باشد.