مدیریت استراتژیک به عنوان قلب و روحِ مدیریت یک کسبوکار است و به دنبال آن است تا سازمان را در جهت دستیابی به عملکرد برتر سوق دهد.
تعریف مدیریت استراتژیک
مدیریت استراتژیک شامل تجزیه و تحلیل، تصمیمات و اقدامات یک سازمان به منظور ایجاد و حفظ مزیت رقابتی است. این تعریف شامل دو عنصر اصلی است:
نخست، این مفهوم به تجزیه و تحلیل اهداف استراتژیک (چشمانداز، مأموریت و اهداف استراتژیک) به همراه تجزیه و تحلیل محیط داخلی و خارجی سازمان مربوط میشود. رهبران سازمان باید تصمیمات استراتژیک را اتخاذ کنند. به طور کلی، این تصمیمات به دو سؤال اساسی پاسخ میدهد: در چه صنایعی باید رقابت کنیم؟ چگونه در آن صنایع باید رقابت کنیم؟ این سؤالات اغلب شامل عملیات داخلی و بینالمللی است. و در نهایت، اقداماتی است که باید انجام شود. تصمیمات تا زمانی که عملی نشوند، کاربردی نخواهند داشت. شرکتها برای اجرای استراتژیهای خود باید اقدامات لازم را انجام دهند. این امر مستلزم آن است که رهبران منابع لازم را تخصیص دهند و سازمان را برای تحقق بخشیدن به استراتژیهای مورد نظر طراحی کنند.
دوم، چرا برخی از شرکتها از سایر شرکتها بهتر عمل میکنند. بنابراین، مدیران باید نحوه رقابت شرکت را مشخص کنند تا از این طریق بتوانند مزایای پایدار را برای مدت زمان طولانی کسب کنند. این امر به معنای تمرکز بر دو سؤال اصلی است:
o برای ایجاد مزیتهای رقابتی در بازار چگونه باید رقابت کنیم؟ مدیران باید مشخص کنند که آیا شرکت خود را به عنوان یک تولیدکننده کم هزینه معرفی میکند؛ برای مثال «فروشگاه زنجیرهای همواره تخفیف افق کوروش» خود را به عنوان یک شرکت کم هزینه معرفی میکند که همه محصولات (مواد غذایی، شوینده، سلولزی) در این فروشگاه با تخفیف عرضه میشوند. یا محصولات و خدماتی را توسعه میدهد که منحصر به فرد هستند و باعث میشود که شرکت قیمت بالاتری را دریافت کند؛ برای مثال شرکت «رویا طرح داخلی» با تولید کفپوشهای کامپوزیتی محصولی منحصر به فرد و تکنیکال و با ویژگیهای دوام و کیفیت را به بازار عرضه میکند. یا باید ترکیبی از هر دو را انجام دهد؟
o چگونه میتوانیم مزایای رقابتی را در بازار ایجاد کنیم که منحصر به فرد، ارزشمند و غیرقابل تقلید یا جایگزینی وسط رقبا باشد؟ یعنی مدیران به جای مزیت رقابتی موقت باید مزیتهای رقابتی پایدار را به دست آورند.
ویژگیهای اصلی مدیریت استراتژیک
مدیریت استراتژیک دارای چهار ویژگی اصلی است. نخست، سازمان را به سمت اهداف آرمانی و اهداف عملیاتی هدایت میکند؛ یعنی تلاشها باید به سمت آنچه برای کل سازمان بهتر است، معطوف شود و نه فقط یک حوزه وظیفهای خاص مانند مالی، حسابداری، تولید یا بازاریابی. برخی از محققان از این دیدگاه به عنوان «عقلانیت سازمانی در مقابل عقلانیت فردی» یاد کردهاند. به عبارت دیگر، آنچه برای یک حوزه وظیفهای «عقلانی» به نظر میرسد، ممکن است به نفع کل شرکت نباشد. برای مثال بخش تولید ممکن است تصمیم بگیرد که برنامه تولید بلند مدت محصولات مشابه را برای کاهش هزینهها پیادهسازی کند. با این حال، تولید استاندارد ممکن است با آنچه که بخش بازاریابی برای جذب مشتریان بالقوه بازار هدف در نظر دارد، در تقابل باشد.
دوم، ذینفعان متعددی در تصمیمگیری را شامل میشود. ذینفعان آن دسته از افراد، گروهها و سازمانهایی هستند که در موفقیت سازمان سهیم هستند؛ از جمله سهامداران، کارکنان، مشتریان، تأمینکنندگان، جامعه و ... . در صورتی که مدیران تنها بر یک ذینفع تمرکز کنند، موفق نخواهند شد. برای مثال، اگر تأکید زیادی بر ایجاد سود برای سهامداران باشد، ممکن است کارکنان دچار از خود بیگانگی شوند یا خدمترسانی لازم به مشتری انجام نشود.
سوم، مستلزم تلفیق دو دیدگاه کوتاه مدت و بلند مدت است. «پیتر سنگه» (Peter Senge) از این تلفیق به عنوان «تنش خلاقانه» (Creative tension) یاد کرده است؛ یعنی مدیران باید هم چشمانداز آینده سازمان و هم نیازهای عملیاتی فعلی آن را حفظ کنند. با این حال، بازارهای مالی ممکن است فشارهای زیادی بر مدیران تحمیل کنند تا اهداف عملکردی کوتاه مدت را برآورده و سودآوری کوتاه مدت را برجسته سازند.
چهارم، شامل معاوضه (Trade-off) بین اثربخشی و کارایی است. اثربخشی به عنوان «انجام کار صحیح» و کارایی به عنوان «انجام صحیح کار» تعریف میشوند. در واقع مدیران باید منابع را هوشمندانه تخصیص دهند و بکار بگیرند و در عین حال باید تلاش خود را برای دستیابی به اهداف کلی سازمان معطوف کنند. مدیرانی که تنها در تأمین بودجهها و اهداف کوتاهمدت متمرکز هستند، ممکن است در دستیابی به اهداف کلان باز بمانند.
فرآیند مدیریت استراتژیک
ما سه فرآیند تجزیه و تحلیل، تصمیمگیری و اقدامات را شناسایی کردهایم. در عمل این سه فرآیند که اغلب به عنوان تجزیه و تحلیل استراتژی، تدوین استراتژی و اجرای استراتژی از آنها یاد میشود، وابسته به یکدیگر هستند و در بیشتر شرکتها به ترتیب و پشت سر هم انجام نمیشوند. شکل زیر این فرآیند را نمایش میدهد.
تجزیه و تحلیل استراتژی
تجزیه و تحلیل استراتژی به عنوان نقطه آغاز این فرآیند است. تجزیه و تحلیل استراتژی یک عمل پیشرفته است که باید برای تدوین و اجرای مؤثر استراتژیها انجام شود. بسیاری از استراتژیهای سازمانی عملاً از کار میافتند؛ زیرا مدیران این سازمانها بدون تجزیه و تحلیل دقیق اهداف کلان سازمان و تجزیه و تحلیل دقیق محیط داخلی و خارجی سازمان، استراتژیها را تدوین و اجرا میکنند.
تجزیه و تحلیل اهداف آرمانی و عملیاتی سازمان: چشمانداز، مأموریت و اهداف استراتژیک یک شرکت سلسلهمراتبی از اهداف را تشکیل میدهند که از بیانیه گسترده اهداف آرمانی و اساس مزیت رقابتی تا اهداف استراتژیک مشخص و قابل اندازهگیری متغیر است.
تحلیل محیط خارجی سازمان: مدیران باید محیط را رصد و پایش کنند و همچنین رقبا را تجزیه و تحلیل نمایند. دو چارچوب در زمینه تجزیه و تحلیل محیط خارجی مطرح شده است: (1) تجزیه و تحلیل محیط عمومی که شامل عوامل جمعیتشناختی و بخشهای اقتصادی است و (2) محیط صنعت که متشکل از رقبا و سازمانهای دیگر است که ممکن است محصولات و خدمات یک شرکت را تهدید کند.
تحلیل محیط داخلی سازمان: تجزیه و تحلیل نقاط قوت سازمان و روابط بین زنجیره ارزش شرکت را شامل میشود (برای عملیات، بازاریابی، فروش و مدیریت منابع انسانی) و به عنوان ابزاری برای کشف منابع بالقوه مزیت رقابتی برای شرکت است.
ارزیابی داراییهای فکری سازمانی: کارکنان دانشی (Knowledge worker) و سایر داراییهای فکری یک شرکت (مانند حق اختراع) محرکهای مهم مزیتهای رقابتی و درآمدزایی هستند. همچنین در این بخش نحوه شبکهسازی و ایجاد ارتباطات ارزیابی میشود. نحوه عملکرد تکنولوژی برای تسهیل همکاری بین کارکنان را نیز ارزیابی میکند.
10 استراتژی برتر برای رشد کسب و کار
تدوین استراتژی
تدوین استراتژی در چند سطح توسعه یافته است. نخست، استراتژی سطح کسبوکار به این موضوع میپردازد که چگونه میتوان در یک کسبوکار مشخص برای دستیابی به مزیت رقابتی، رقابت کرد. دوم، استراتژی در سطح شرکت بر چند موضوع متمرکز است:
1. در چه کسبوکارهایی باید به رقابت پرداخت
2. چگونه میتوان کسبوکارها را برای دستیابی به همافزایی مدیریت کرد؛ یعنی آنها با فعالیت در کنار یکدیگر ارزش بیشتری را نسبت به فعالیت به صورت مستقل ایجاد میکنند.
3. یک شرکت باید استراتژیهای بینالمللی را توسعه دهد.
4. مدیران باید ابتکارات کارآفرینی اثربخش را تدوین کنند.
تدوین استراتژی سطح کسبوکار: این سؤالات که شرکتها چگونه رقابت میکنند و از رقبا بهتر عمل میکنند، چگونه آنها به مزیتهای رقابتی دست مییابند و آن را حفظ میکنند در مرکز تدوین استراتژی قرار دارد. شرکتهای موفق در تلاش هستند تا زمینههایی را برای مزیت رقابتی ایجاد کنند. مزیت رقابتی از طریق رهبری هزینه یا تمایز و همچنین با تمرکز بر یک بخش محدود بازار یا بر کل صنعت به دست میآید.
تدوین استراتژی سطح شرکت: استراتژی سطح شرکت، گروه کسبوکارهای شرکت را مشخص میکند. استراتژی سطح شرکت دو سؤال را مطرح میکند: (1) در چه کسبوکارهایی باید رقابت کنیم؟ و (2) چگونه میتوانیم کسبوکارها را مدیریت و در بین کسبوکارهای مختلف همافزایی ایجاد کنیم؟
تدوین استراتژی بینالمللی: مدیران باید نه تنها در مورد مناسبترین استراتژی ورود بلکه در مورد چگونگی دستیابی به مزیتهای رقابتی در بازارهای بینالمللی تصمیمگیری کنند.
استراتژی کارآفرینانه و پویایی رقابتی: فعالیت کارآفرینانه با هدف ایجاد ارزش، موتور رشد اقتصادی است. برای دستیابی به ابتکارات کارآفرینانه باید فرصتهای مناسب شناخته شود و استراتژیهای اثربخش برای بهرهبرداری از این فرصتها تدوین شوند.
چگونه استراتژی بازاریابی دیجیتال بنویسیم
اجرای استراتژی
استراتژیها در صورتی که به درستی اجرا نشوند هیچ ارزشی ندارند. اجرای استراتژی شامل اطمینان از کنترل استراتژی مناسب و طراحی سازمانی است که روشهای مؤثر برای هماهنگی و یکپارچهسازی فعالیتهای درون شرکت و تأمینکنندگان، مشتریان و شرکا را ایجاد میکند. رهبری نقش اساسی برای اطمینان از تعهد سازمانی به تعالی و رفتاری اخلاقی دارد. همچنین باعث یادگیری و بهبود مستمر میشود و در ایجاد فرصتهای جدید به صورت کارآفرینانه فعالیت میکند.
کنترل استراتژیک و حاکمیت شرکتی: شرکتها باید دو نوع کنترل استراتژیک را اعمال کنند: نخست، کنترل اطلاعاتی ایجاب میکند که سازمانها به طور مداوم محیط را نظارت و پایش کنند و به تهدیدها و فرصتها پاسخ دهند. دوم، کنترل رفتاری شامل تعادل مناسب پاداشها و مشوقها و همچنین فرهنگها و محدودیتها است. علاوه بر این، شرکتهای موفق از حاکمیت شرکتی به صورت اثربخش استفاده میکنند.
طراحی اثربخش سازمانی: شرکتها باید ساختارها و طراحی سازمان متناسب با استراتژی داشته باشند. در محیطهای رقابتی که به سرعت در حال تغییر هستند، شرکتها باید اطمینان حاصل کنند که مرزهای سازمانی آنها- درون شرکت یا بیرون از آن- انعطافپذیر و نفوذپذیرتر هستند. غالباً، سازمانها برای بهرهگیری از قابلیتهای سایر سازمانها، اتحادهای استراتژیک ایجاد میکنند.
سازمان یادگیرنده و سازمان اخلاقی: رهبران، افراد را هدایت میکنند، سازمان را طراحی و توسعه میدهند و به تعالی و رفتار اخلاقی متعهد هستند. علاوه بر این، با توجه به تغییر سریع و غیر قابل پیشبینی محیط کسبوکار، رهبران باید یک سازمان یادگیرنده ایجاد کنند تا کل سازمان بتواند از استعدادهای فردی و جمعی بهرهمند شود.
پرورش کارآفرینی شرکتی: شرکتها باید به طور مستمر پیشرفت کرده و رشد نمایند و همچنین روشهای جدید برای بازسازی سازمان خود را پیدا کنند. کارآفرینی و نوآوری شرکتی، فرصتهای جدید را در اختیار شرکتها قرار میدهد؛ از این رو، باید استراتژیهایی تدوین شود که ظرفیت نوآورانه شرکت را ارتقاء بخشد.
سخن آخر
در این مقاله به بررسی مفهوم مدیریت استراتژیک پرداخته شده است. این مفهوم به عنوان تجزیه و تحلیل، تصمیمات و اقدامات یک سازمان به منظور ایجاد و حفظ مزیت رقابتی تعریف شده است. همچنین فرآیند مدیریت استراتژیک شامل سه مرحله تجزیه و تحلیل استراتژی، تدوین استراتژی و اجرای استراتژی است.
در مرحله تجزیه و تحلیل استراتژی شامل تجزیه و تحلیل اهداف آرمانی و عملیاتی سازمان، تحلیل محیط خارجی سازمان، تحلیل محیط داخلی سازمان و ارزیابی داراییهای فکری سازمانی. مرحله تدوین استراتژی شامل تدوین استراتژی سطح کسبوکار، تدوین استراتژی سطح شرکت، تدوین استراتژی بینالمللی و استراتژی کارآفرینانه و پویایی رقابتی است. در نهایت مرحله اجرای استراتژی شامل کنترل استراتژیک و حاکمیت شرکتی، طراحی اثربخش سازمانی، سازمان یادگیرنده و سازمان اخلاقی و پرورش کارآفرینی شرکتی است.
این مقاله به دنبال آن بود تا فرایند پیچیده مدیریت استراتژیک را به مراحلی سادهتر تبدیل کند تا از طریق آن بتوان آن را اجرا کرد. از این رو این مقاله زمینهساز طراحی و اجرای استراتژی هم در شرکتهای انتفاعی و هم در شرکتهای غیر انتفاعی است.
منابع
Essentials of Strategic management
Strategic management: text and cases
تهیه شده در موسسه سپینود شرق
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به موسسه سپینود شرق می باشد.